من عادتم شده تنها بدون تو

هرروز راه برم تو این پیاده رو

من عادتم شده چیزی نخوام ازت

فکر منو نکن ،خوبم گلم فقط

دلواپس توام که ساده میشکنی

کوه غمی ولی حرفی نمیزنی

میترسم از پس دردات بر نیای

من عادتم شده چیزی ازم نخوای

دردا و خستگی مال خودت شده

چیزی نمیگی و اصرار بیخوده

اصرار میکنم انکار میکنی

حرفای قبلتو تکرار میکنی

اینکه تو میگی من تنها کس توام

دنیاییه ولی دلواپس توام

شاید از تمام هستیم جز یه شاخه گل نمونه

شاید این روزها نزاره جسم من زنده بمونه

شایدهم مثل یه درویش کنج یک دیوار بپوسم
که اون لحظه آخرین یادگاریتو می بوسم

تا به اون روز که بیایی چشم به راه تو می مونم
یه روزی عاشق نبودم ولی الآن خوب می دونم

راستی اون شاخه ی گل که گفته بودم، آب نداره
گفته جون نمیده تا که برسه دست ستاره

می دونم ستاره دارم توی آسمون آبی
که حتی خورشید کنارش کم میاره از زیبایی

مهدی جان بیا یه روزی تا همه هستی ببینند
تا که مظلوم و ستمگر روز امروز را ببینند

اونا که به من خندیدند نمی بخشم تا بگریند
من چه زجه ها کشیدم تا بگویم کهاون روزای طلائی برای من زود گذشت همون روزا که با تو تو حادثه ها گذشت

برای تو گرگ شدم گله ها را دریدم به خاطر تو یه روز چوپان گله ای شدم

وقتی که قایقت شکست تو داشتی غرق می شدی برای تو یه لحظه چوب های جنگل شدم

لای درختای بزرگ میون گله ای گرگ طعمه شدم براشون فرار کنی خیلی تند

تنم نحیف و خسته بود کمی برام دیر بود اما هنوز جاده دراز برای تو گرگ بود

می خواستم از پیشت برم دیدم دلم درگیر بود بعد از تموم این روزا کار کسی گیر بود

واژه ها رو چه زیبا میشه نوشت براتون بانوی من هنوزم میشه گذشت از جون

تشنه شدی آبت شدم خسته شدی دردت شدم زخمی شدی مرحم تو

بزار بگم جونت شدم خیلی زیاد و مجنون آواره ی راهت شدم
 می آید